سایت طاقچه ایرانی دانلود کتاب شهر استخوان ها جلد اول کاساندرا کلر ترجمه رویا باقر زاده 522 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. جلد اول از مجموعه «ابزارهای فانی» نوشته کاساندرا کلر، داستانی هیجان انگیز از کشف دنیایی مخفی از شکارچیان سایه، موجودات افسانه ای و رازهای خانوادگی است. با ترجمه رویا باقرزاده، این کتاب شما را به ماجراجویی میان واقعیت و خیال می برد و شما را با دنیای کاملاً جدیدی آشنا می کند. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب شهر استخوان ها جلد اول
مضمون کتاب شهر استخوان ها جلد اول:
این کتاب بر پایه کشف هویت، رازهای خانوادگی و مبارزه بین خیر و شر بنا شده است. داستان در دنیایی پر از جادو و موجودات افسانه ای جریان دارد که در آن شخصیت اصلی، کلیری، با حقیقتی شگفت انگیز در مورد خودش و دنیای اطرافش روبرو می شود. تم اصلی اثر بر شجاعت، عشق و قدرت خانواده تمرکز دارد.
دانلود کتاب شهر استخوان ها جلد اول
مخاطبین کتاب شهر استخوان ها جلد اول:
این کتاب برای نوجوانان و جوانان علاقه مند به داستان های فانتزی، ماجراجویی و عاشقانه مناسب است. همچنین کسانی که از کشف دنیای های جدید و پیچیده لذت می برند، مخاطب اصلی این داستان خواهند بود.
PDF کتاب شهر استخوان ها جلد اول کاساندرا کلر
درباره نویسنده کتاب شهر استخوان ها جلد اول کاساندرا کلر:
کاساندرا کلر نویسنده برجسته ای در زمینه داستان های فانتزی شهری است که با مجموعه «ابزارهای فانی» به شهرت جهانی دست یافت. او با خلق دنیایی گسترده و متصل میان داستان های مختلفش، توانسته مخاطبان زیادی را به خود جذب کند.
دانلود پی دی اف شهر استخوان ها جلد اول
برشی از کتاب شهر استخوان ها جلد اول:
فانوسهای چدنی با ظاهر پاگوداهای مینیاتوری در میان پیش آمدگی های کوتاه لب بام آویخته شده بودند. زبانه های شعله ی آبیشان میان الوارهای مشبک را می لیسیدند. آتشدان های برنجی خپل و کوتاه هوا را از ترکیب مستی آوری از محبوب شب و بوی مشک گل های سفید با طراوت عطر آگین کرده بودند. اگرچه آفتاب تازه غروب کرده ،بود چایخانه در نور و گرما می درخشید. از آنسوی پرده ها صدای موسیقی موزون و نشاط جمعی به گوش می رسید.
ماریکو انتظار داشت این چایخانه را در یکی از محله های نسبتاً فرومایه ی هانامی پیدا کند جایی که مردها می رفتند تا خود را در وهم و هوس غرق کنند. تا این لحظه چنین چیزی ندیده بود تنها زیبایی آرامش بخش دیده بود. چیزی جز آراستگی ندیده بود. اما دانست که می به این احساس ها نمی توان اعتماد کرد.