سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب الکی خوش ها خسرو شاهانی 139 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است.کتاب “الکی خوشها” اثر خسرو شاهانی، داستانی جذاب و خواندنی است که به بررسی جنبههای مختلف زندگی انسانها میپردازد. این اثر با نگاهی طنزآمیز و انتقادی، چالشها و موانع موجود در روابط اجتماعی را به تصویر میکشد. شاهانی با قلمی شیوا و دلنشین، خوانندگان را به تفکر وامیدارد. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب الکی خوش ها
مضمون الکی خوش ها :
مضمون اصلی “الکی خوشها” بر پایهی جستجوی خوشبختی در دنیای پر از اضطراب و چالشهای زندگی استوار است. نویسنده با استفاده از شخصیتهای مختلف، تلاش میکند تا نشان دهد که چگونه انسانها به دنبال لحظاتی از شادی و خوشبختی در میان مشکلات و سختیها هستند. این اثر به نوعی بازتابی از واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی جامعه معاصر است.
دانلود کتاب الکی خوش ها
مخاطبین الکی خوش ها :
مخاطبان “الکی خوشها” عموماً جوانان و بزرگسالانی هستند که به دنبال یک اثر سرگرمکننده و در عین حال تفکر برانگیز میباشند. این کتاب برای افرادی که به تحلیل و بررسی روابط انسانی و اجتماعی علاقهمندند، مناسب است. همچنین، کسانی که به طنز و نقد اجتماعی علاقه دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
PDF کتاب الکی خوش ها خسرو شاهانی
توضیحات در مورد نویسنده الکی خوش ها خسرو شاهانی:
خسرو شاهانی، نویسندهای توانمند و خلاق است که در زمینه ادبیات داستانی فعالیت میکند. او با آثارش توانسته است توجه خوانندگان را جلب کرده و در زمینه نقد اجتماعی و فرهنگی شناخته شود. شاهانی با نگاهی نو و متفاوت به موضوعات روز، به خلق داستانهایی میپردازد که همزمان بُعد سرگرمکننده و تفکری دارند.
دانلود پی دی اف کتاب الکی خوش ها
برشی از کتاب الکی خوش ها:
(ایستگاه اتوبوسی واقع در شهر شیراز)
(پیرزن که زنبیلی حاوی مقداری پیاز همراه دارد، گوشهای از ایستگاه نشسته است. پس از چند لحظه پیرمردی عصازنان و در حالیکه نانی به دست دارد، وارد ایستگاه شده و با کمی فاصله از پیرزن مینشیند. پیرزن با نگاهش پیرمرد را ورانداز میکند. پیرمرد که از عینک زمختش پیداست چشمانش آن چنان سویی ندارند، دستمال جیبیاش را بیرون آورده، عرق صورتش را گرفته و خطاب به پیرزن میگوید:)
پیرمرد: سلام!
(پیرزن که انگار نشنیده، گوشش را نزدیک کرده و میگوید:)
پیرزن: چی؟!
پیرمرد: (بلندتر) سلااام!
پیرزن: گفتم شاید چیزی گفتی!
(پیرمرد نانِ در دستش را بالا گرفته و همینطور که بلندای نان را نظاره میکند، میگوید:)
پیرمرد: باز هم نون گرون شد!
دانلود پی دی اف کتاب مارتین لوتر
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️