سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب تیمارستان متروک دن پبلاکی ترجمه مروا باقریان 186 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. تیمارستان متروک اثر دن پبلاکی، رمانی هیجان انگیز و پر از راز و رمز در ژانر وحشت نوجوانان است. این کتاب، داستان گروهی از دوستان را روایت می کند که درگیر ماجراجویی های ترسناکی در یک تیمارستان قدیمی و متروکه می شوند. پبلاکی با خلق فضایی دلهره آور و داستانی پرپیچ وخم، مخاطبان را تا پایان داستان در تعلیق نگه می دارد. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب تیمارستان متروک
مضمون کتاب تیمارستان متروک:
این کتاب به مضامینی چون دوستی، شجاعت، و مواجهه با ترس های درونی و بیرونی می پردازد. تیمارستان متروک به عنوان فضایی نمادین، گذشته ای پر از اسرار تاریک را به تصویر می کشد و شخصیت ها را درگیر کشف حقیقت می کند. داستان با ترکیب عناصر وحشت و ماجراجویی، اهمیت اعتماد و همکاری را در شرایط دشوار نشان می دهد.
دانلود کتاب تیمارستان متروک
مخاطبین کتاب تیمارستان متروک:
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی مناسب است که به داستان های ترسناک و معمایی علاقه دارند. همچنین، طرفداران ژانر وحشت و کسانی که از روایت های تعلیق آمیز و شخصیت های ماجراجو لذت می برند، مخاطبان اصلی این اثر هستند.
PDF کتاب تیمارستان متروک دن پبلاکی
درباره نویسنده کتاب تیمارستان متروک دن پبلاکی:
دن پبلاکی نویسنده آمریکایی است که با آثار خود در ژانر وحشت نوجوانان شهرت یافته است. او با استفاده از زبان ساده اما مؤثر، فضاسازی های دلهره آور و داستان هایی پر از پیچیدگی، موفق شده خوانندگان جوان را جذب کند. آثار او معمولاً به بررسی ترس های روان شناختی و ارتباط میان شخصیت ها می پردازند.
دانلود پی دی اف کتاب تیمارستان متروک
برشی از کتاب تیمارستان متروک:
اجازه ندارند آنجا را ترک کنند ممکن بود بچرخند و درست پشت سرشان مردانی با روپوش سفید و ماسک هالووین و خنده های مصنوعی ببینند که لباس بیماران روانی شماره ی سیزده بکشانند آن وقت آنجا بالاخره با پرستار جنت روبه رو می شدند. و پابندهای چرمی به دست داشتند تا آنها را ببندند و همه شان را جیغ زنان به اتاق اما چنین اتفاقی نیفتاد البته که نیفتاد. خورشید پشت درختان آن طرف دریاچه ی کوچک پایین رفته بود. داشت دیر می شد. لابد خاله ها نگرانشان بودند راه پل کوچک را در پیش گرفتند وقتی نیل مجبور شد برای رد شدن از شکاف زیر حصار زانو بزند از درد داد کشید بریدگی های روی پایش انگار باز شده بودند و زار می زدند وسلی او را به جلو هل داد و بری کمکش کرد دوباره بایستد. بری سر تکان داد و گفت: دکتر لازم داری نیل با اصرار گفت: من خوبم.