سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب تدفین مادربزرگ گابریل گارسیا مارکز ترجمه قاسم صنعوی 156 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. تدفین مادربزرگ یکی از داستان های کوتاه گابریل گارسیا مارکز، نویسنده برجسته کلمبیایی است که با سبک رئالیسم جادویی اش شناخته می شود. این اثر به شیوه ای شاعرانه و با طنز تلخ، روابط خانوادگی و تأثیر سنت های ریشه دار بر زندگی انسان ها را کاوش می کند. مارکز در این داستان، شکاف میان دنیای مدرن و باورهای کهن را با مهارت به تصویر می کشد. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب تدفین مادربزرگ
مضمون کتاب تدفین مادربزرگ:
این داستان درون مایه ای از تقابل میان سنت و مدرنیته، مرگ و زندگی، و تأثیر فرهنگ بر هویت انسان را ارائه می دهد. در داستان، مادربزرگ نمادی از گذشته و سنت های خانوادگی است که پس از مرگش نیز به شکلی تأثیرگذار باقی می ماند. مارکز از طریق این روایت، نگاهی عمیق به چرخه زندگی و جاودانگی میراث فرهنگی ارائه می دهد.
دانلود کتاب تدفین مادربزرگ
مخاطبین کتاب تدفین مادربزرگ:
این داستان برای مخاطبانی مناسب است که به ادبیات عمیق و نمادین علاقه دارند و از کشف لایه های پنهان در متن لذت می برند. همچنین، دوستداران آثار رئالیسم جادویی و کسانی که به تأثیر فرهنگ و سنت بر زندگی انسان توجه دارند، می توانند از این اثر بهره مند شوند.
PDF کتاب تدفین مادربزرگ گابریل گارسیا مارکز
درباره نویسنده کتاب تدفین مادربزرگ گابریل گارسیا مارکز:
گابریل گارسیا مارکز (1927-2014) نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1982 است. او با شاهکارهایی چون صد سال تنهایی و عشق در زمان وبا شناخته می شود و از پیشگامان سبک رئالیسم جادویی به شمار می رود. آثار مارکز، ترکیبی از خیال و واقعیت، بازتاب دهنده تاریخ، فرهنگ و مشکلات اجتماعی آمریکای لاتین هستند.
دانلود پی دی اف کتاب تدفین مادربزرگ
برشی از کتاب تدفین مادربزرگ:
هیچ معلوم نیست. هر بسته لباس را زیر یک بغل می گذاشت. ضمناً بهتر است که بیرون نروی صبر کن که من، مثل این که هیچ خبری نیست گشتی در آن حدود بزنم. در دهکده فقط از این موضوع صحبت می کردند. آنا مجبور شد که کمترین جزئیات یک واقعه را با روایتهای مختلف و متضاد بشنود. وقتی لباسها را تحویل داد به جای آن که مثل هر شنبه به بازار برود مستقیماً راه میدان را در پیش گرفت. جلوی سالن، کمتر از آنچه فکر میکرد آدم دید. چند مرد در سایه درختهای بادام با هم بحث می کردند مشرقی ها، پارچه های رنگارنگشان را روی هم ردیف کرده بودند تا برای ناهار خوردن بروند و دکانها گویی در زیر سایه بانها به خواب رفته بودند. در سالن هتل مردی از پا درآمده در صندلی گهواره ای با دهان و پاها و بازوان کاملاً باز غرق در خواب بود همه چیز براثر گرمای ظهر فلج شده بود.