سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها امیلی رودا ترجمه محبوبه نجف خانی 109 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. کتاب شهر موش ها سومین جلد از مجموعه محبوب “دلتا” اثر امیلی رودا است. در این داستان، سفر لیف و همراهانش برای جمع آوری گوهرهای جادویی کمربند دلتا به سرزمینی تاریک و خطرناک ادامه می یابد. این کتاب با ترکیبی از ماجراجویی، تعلیق، و رازهای جذاب، خواننده را وارد دنیای پرهیجان دیگری می کند. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها
مضمون کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها:
شهر موش ها درباره شجاعت در برابر خطرات ناشناخته و اهمیت حقیقت جویی در مواجهه با فریب هاست. لیف و دوستانش در محیطی تاریک و پر از فریب، باید برای یافتن سومین گوهر با چالش هایی روانی و فیزیکی مواجه شوند. مضمون اصلی کتاب بر اتحاد و غلبه بر ترس برای رسیدن به هدف تمرکز دارد.
دانلود کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها
مخاطبین کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها:
این کتاب مناسب نوجوانان و جوانانی است که به داستان های فانتزی پرماجرا و پر از تعلیق علاقه مندند. مخاطبین آن معمولاً از سفرهای قهرمانانه، شخصیت های شجاع، و پیام های اخلاقی قوی لذت می برند. همچنین، کتاب برای خوانندگانی که عاشق کاوش در دنیای های خیالی و پیچیده هستند جذاب است.
PDF کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها امیلی رودا
درباره نویسنده کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها امیلی رودا:
امیلی رودا (جنیفر رو)، نویسنده ای برجسته استرالیایی، بیشتر به خاطر مجموعه فانتزی “دلتا” شناخته می شود. او در خلق داستان هایی پر از ماجرا، دوستی، و شجاعت تبحر دارد. نوشته های او با پیام های ارزشمند و شخصیت پردازی عمیق، الهام بخش نوجوانان در سراسر جهان شده است.
دانلود پی دی اف کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها
برشی از کتاب در جستجوی دلتورا 3 شهر موش ها:
تام که همچنان لبخند بر لب داشت با خونسردی :گفت دزدی ،نیست دوست من تجارت است. برای اینکه کجا می توانید چنین طنابی پیدا کنید؟ و یک سر طناب را در دست نگه داشت و بقیه طناب را بالا انداخت طناب مثل مار باز شد و محکم دور یکی از تیرک های سقف پیچید تام برای نشان دادن استحکام طناب آن را کشید با تکان بعدی طناب از تیرک باز شد و دوباره توی دستهایش افتاد همانطور که می افتاد به طور منظم حلقه میشد. باردا با خشم گفت: «حقه است.» اما لیف مجذوب شده بود او بدون توجه به سیخونک باردا و اخم مشکوک جاسمین با هیجان گفت : « می خریمش! تام دست هایش را بهم مالید و گفت: «می دانستم که معامله خوب را می فهمی حالا دیگر چی نشانتان بدهم؟ مجبور نیستید بخرید.