سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب شب عروسی بابام عباس پهلوان 170 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. کتاب شب عروسی بابام نوشته عباس پهلوان، اثری طنزآمیز و نوستالژیک است که خواننده را به سفری در دل فرهنگ و سنت های ایرانی می برد. این کتاب با روایت هایی سرشار از شوخی و کنایه، به بازنمایی زندگی و روابط خانوادگی در جامعه سنتی می پردازد. پهلوان با نگاهی ظریف و انتقادی، جنبه های مختلف زندگی را به تصویر کشیده است. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب شب عروسی بابام
مضمون کتاب شب عروسی بابام:
شب عروسی بابام به بررسی روابط خانوادگی، تقابل سنت و مدرنیته و چالش های اجتماعی از دریچه طنز می پردازد. مضمون اصلی این اثر، نمایش شکاف های فرهنگی و تأثیرات آن بر زندگی شخصیت هاست. پهلوان با استفاده از طنزی ظریف، جنبه های جدی و گاهی تلخ زندگی را به شیوه ای دلنشین و سرگرم کننده روایت می کند.
دانلود کتاب شب عروسی بابام
مخاطبین کتاب شب عروسی بابام:
این کتاب برای افرادی که به طنز اجتماعی و داستان های فرهنگی علاقه دارند، جذاب است. خوانندگانی که دوست دارند با نگاهی انتقادی و در عین حال مفرح، به بررسی جامعه ایرانی بپردازند، از این اثر لذت خواهند برد. همچنین، علاقه مندان به روایت های خانوادگی و داستان هایی که ریشه در سنت دارند، می توانند با این کتاب ارتباط برقرار کنند.
PDF کتاب شب عروسی بابام عباس پهلوان
درباره نویسنده کتاب شب عروسی بابام عباس پهلوان:
عباس پهلوان، نویسنده و طنزپرداز برجسته ایرانی، با قلمی روان و دیدگاهی انتقادی به نگارش داستان های اجتماعی پرداخته است. آثار او اغلب بازتابی از جامعه، فرهنگ و روابط انسانی است و با استفاده از طنزی هوشمندانه، مخاطب را به تفکر وادار می کند. پهلوان به دلیل سبک خاص خود در ترکیب طنز و واقع گرایی، جایگاه ویژه ای در ادبیات ایران دارد.
دانلود پی دی اف کتاب شب عروسی بابام
برشی از کتاب شب عروسی بابام:
کلاس جلوم سبز شد و سرش را يكور کرد و يک لنگه ابرویش را انداخت بالا و لبخندی زد و گفت: نکنه کیف رو برداشتی می خوای زنگ سوم، شیخی رویبینی و جیم شی؟ گفتم نه با با می ترسم چیزی از توش کش برن… بچه های کلاس شلوغ و پر هیاهو داشتند بازی می کردند. باز هم «ممدخره» وسط افتاده بود و ادا در می آورد . خودم را از آنها کنار کشیدم تا مبادا پر «ممدخره» بپرم بگیرد و از دور نگاهشان می کردم و اما دلم طرفشان پر می کشید و ضعف می رفت برای بازی یکدفعه «ممد خرد» مرا دید، فهمیدم تو کرمن رفته و خودم را جمع و جور کردم بچه ها دویدند و دسته جمعی شیر دود کردند طرف من و داد.