سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب حالا حکایت ماست عمران صلاحی 220 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. کتاب حالا حکایت ماست اثر عمران صلاحی، مجموعه ای از داستان ها، شعرها و نثرهای طنزآمیز است که با زبانی شیرین و انتقادی به مسائل اجتماعی و انسانی می پردازد. این اثر نمایانگر نگاهی هوشمندانه و عمیق به زندگی روزمره، با چاشنی طنز و تخیل است. صلاحی با زبانی ساده اما نافذ، مخاطب را به تفکر و لبخند همزمان دعوت می کند. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب حالا حکایت ماست
مضمون کتاب حالا حکایت ماست:
حالا حکایت ماست ترکیبی از طنز اجتماعی و نگاهی شاعرانه به زندگی است که به بیان دغدغه های انسان معاصر، روابط انسانی، و تناقض های زندگی شهری می پردازد. این اثر با استفاده از زبانی طنزآمیز و موقعیت های بامزه، لایه های مختلفی از جامعه را به تصویر می کشد و ارتباطی صمیمی با مخاطب برقرار می کند.
دانلود کتاب حالا حکایت ماست
مخاطبین کتاب حالا حکایت ماست:
این کتاب برای تمامی علاقه مندان به طنز و ادبیات فارسی، به ویژه کسانی که به مسائل اجتماعی و انسانی با نگاهی انتقادی و طنزآمیز علاقه دارند، مناسب است. همچنین مخاطبانی که به دنبال آثاری سبک و دلنشین برای تفریح و تأمل هستند، از این کتاب لذت خواهند برد.
PDF کتاب حالا حکایت ماست عمران صلاحی
درباره نویسنده کتاب حالا حکایت ماست عمران صلاحی:
عمران صلاحی، شاعر، نویسنده و طنزپرداز برجسته ایرانی، یکی از چهره های ماندگار در ادبیات معاصر است. او با نثری روان و شعری دلنشین، آثار طنزآمیز و تفکری عمیق خلق کرده که مخاطب را به خنده و تأمل وامی دارد. آثار او، از جمله حالا حکایت ماست، نمایانگر درک عمیق او از زندگی و جامعه ایرانی است.
دانلود پی دی اف کتاب حالا حکایت ماست
برشی از کتاب حالا حکایت ماست:
کاتب گفت: دیوانت پر از می و میخانه و ساقی و ساغر است. مگر امیر مبارزالدین را فراموش کرده ای که درشتی میکنی؟! آن ساقینامه ای هم که آخر دیوانت آورده ای همه اش اشکال است. احتیاج به گفتن من نیست، تو که خودت به این مسائل واردی مثلاً یک جا گفته ای خیز و در کاسه سر، آب طربناک انداز اینجا خواننده زیرک خودش میفهمد که منظورت همان شنگول شربت است. ضمناً دست امیر مبارزالدین هم گزک نداده ای می و میخانه و ساقی و پیمانه اخلاق جامعه را فاسد میکند من پیشنهاد میکنم به جای این کلمات چای و قهوه خانه و قهوه چی و استکان به کار ببری کلمه که قحط نیست. من کاتب هم بگذار یک لقمه نان راحت از گلویم پایین برود.