سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب نفرینی بس شوم و غریب بریجید کمرر ترجمه سپهر زهرایی 40 صفحه 📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است.نفرینی بس شوم و غریب اثر بریجید کمرر، یک رمان فانتزی معاصر است که داستانی عاشقانه و هیجان انگیز را در قالب بازآفرینی مدرن افسانه دیو و دلبر روایت می کند. این کتاب با ترکیب عناصر جادویی، ماجراجویی و شخصیت پردازی قوی، خوانندگان را به دنیایی متفاوت و جادویی می برد. داستان آن درباره قدرت عشق، پذیرش و غلبه بر نفرین های زندگی است.با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب نفرینی بس شوم و غریب
مضمون کتاب نفرینی بس شوم و غریب:
این رمان داستان شاهزاده ای به نام رن را روایت می کند که به دلیل یک نفرین، در چرخه ای تکراری از زندگی گرفتار شده و باید تا پایان فصل پاییز، عشق واقعی یک زن را به دست آورد یا برای همیشه به هیولایی ترسناک تبدیل شود. داستان با ورود هارپر، دختری جسور از دنیای مدرن، به زندگی او پیچیده تر می شود. این دو شخصیت باید در میان تهدیدات جادویی، پیچیدگی های احساسی و تلاش برای شکست نفرین، مسیری برای نجات خود و قلمروشان بیابند.
دانلود کتاب نفرینی بس شوم و غریب
مخاطبین کتاب نفرینی بس شوم و غریب:
این کتاب برای علاقه مندان به رمان های فانتزی، عاشقانه و بازآفرینی داستان های کلاسیک مناسب است. نوجوانان و جوانانی که از ماجراهای جادویی، شخصیت پردازی پیچیده و داستان هایی درباره قدرت عشق و شجاعت لذت می برند، از این اثر استقبال خواهند کرد. همچنین مخاطبانی که به داستان هایی با پیام های انسانی و مبارزه با دشواری ها علاقه مند هستند، این کتاب را جذاب خواهند یافت.
pdf کتاب نفرینی بس شوم و غریب بریجید کمرر
درباره نویسنده کتاب نفرینی بس شوم و غریب بریجید کمرر:
بریجید کمرر نویسنده ای آمریکایی است که به خاطر آثار فانتزی و رمان های نوجوان شهرت دارد. او در خلق داستان هایی که عناصر جادویی را با شخصیت پردازی احساسی و عمیق ترکیب می کنند، مهارت دارد. کمرر با کتاب هایی همچون نفرینی بس شوم و غریب توانسته در میان خوانندگان جوان محبوبیت زیادی پیدا کند و جوایز متعددی در حوزه ادبیات نوجوان کسب کند. او نویسنده ای است که بر مفاهیمی چون شجاعت، عشق و قدرت انسانی تأکید دارد
پی دی اف کتاب نفرینی بس شوم و غریب بریجید کمرر
برشی از کتاب نفرینی بس شوم و غریب:
داشت شما رو به دنبال خودش می کشوند تا اینکه شما رفتین سراغ به گله آهو تو جنوب، خوشبختانه نزدیک هیچ روستایی نبودیم از عصبانیتم نمی ترسید. دیگر به آن عادت کرده بود. پس به همین خاطر بود که اسب نفس نفس می زد تمام شب را راهپیمایی کرده بودیم. گفتم: «اسب رو بده من خورشید دیگه داره طلوع می کنه. افسار اسب را به من داد. همیشه ساعت آخر سخت ترین لحظه بود؛ چرا که برای آنکه دوباره شکست خورده..