سایت طاقچه ایرانی دانلود فایل پی دی اف کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم شرمن آلکسی ترجمه آرش هوشنگی فر 27 صفحه📘 PDF را با بهترین کیفیت و به صورت کامل برای شما عزیزان قرار داده است. هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم مجموعه ای از داستان های کوتاه به قلم شرمن آلکسی، نویسنده بومی آمریکایی، است. این کتاب با نگاهی تیزبین و احساسی به زندگی سرخپوستان آمریکایی در دنیای معاصر می پردازد. آلکسی با طنزی تلخ و زبانی صمیمی، روایت هایی درباره هویت، فقر، عشق و مبارزه برای بقا ارائه می دهد. با سایت طاقچه ایرانی برای ادامه مطالب همراه باشید.
معرفی کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم
مضمون کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم:
کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم به مضامینی چون هویت قومی، میراث فرهنگی، فقر، اعتیاد و خانواده می پردازد. داستان های آن زندگی سرخپوستان آمریکایی را در جوامع بومی و شهرهای مدرن نشان می دهند. آلکسی با ترکیبی از طنز، درد و امید، تجربه های پیچیده شخصیت هایش را بازگو می کند و به مسئله هویت و تلاش برای یافتن جایگاه فردی و جمعی می پردازد.
دانلود کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم
مخاطبین کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم:
این رمان برای علاقه مندان به ادبیات سیاسی، اجتماعی و تاریخی مناسب است. خوانندگانی که به داستان های واقع گرا و شخصیت های چندبعدی در بستر رویدادهای مهم تاریخی علاقه دارند، از این کتاب بهره مند خواهند شد. همچنین، دانشجویان و پژوهشگران حوزه ادبیات آمریکای لاتین و مسائل انقلابی، می توانند دیدگاه های ارزشمندی از این اثر به دست آورند.
PDF کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم شرمن آلکسی
درباره نویسنده کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم شرمن آلکسی:
ماریانو آثوئلا (1873-1952) نویسنده، پزشک و فعال اجتماعی مکزیکی بود که به خاطر آثارش درباره انقلاب مکزیک شناخته می شود. او که خود در جریان انقلاب به عنوان پزشک نظامی خدمت کرد، تجربه های شخصی اش را در رمان هایش بازتاب داد. فلکزده ها مهم ترین اثر او و یکی از نخستین رمان های انقلابی در ادبیات آمریکای لاتین است که شهرتی جهانی پیدا کرد.
دانلود پی دی اف کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم
برشی از کتاب هر چیز که رهن بگذاری من آزاد می کنم:
خدمتش در مقام ستوانی داوطلب به نادرستی انتخاب خود شک کرد. سفری شصت میلی و سخت دشوار بود که پاها و سرینش را خسته و کوفته و استخوانهایش را خرد و خمیر می کرد يك هفته بعد، پس از نخستین در گیری با شورشگران قاعده بازی را دریافت لوئیس سروانتس شمایل عیسی بر صلیب را بالا برده و موقرانه سوگند خورده بود که بمحض آنکه سربازان تفنگ در دست آماده برای شلیک شدند، صدای بسیار رسائی از پشت سر آنان گفته بود «فرار کنید و جانتان را نجات بدهید. قضیه بسیار روشن بود حتی اسب اصیلش که نبرد آموخته بود کوشید با پاهای پسین خود عقب نشیند و دیوانه وار تاخت بزند و در فاصله ایمنی از صدای تیراندازی بایستد. خورشید فرو می نشست سایه های بیقرار و تیره ای کوه را می انباشتند، تاریکی به شتاب دامنه کوه را فرا می گرفت در این هنگام چه چیزی می توانست منطقی تر از یافتن پناهگاهی پس خرسنگها و خواب و آرامشی که تن و جان بدان نیاز داشت باشد؟